شعر، فریاد، رهایی

ساخت وبلاگ
کجا رود شب تلخ به خود دچار شدهشبی که روی سکوت خودش هوار شدهکدام تابش غمگین به خود بتاباند،مگر که زنده کند روح داغدار شدههجوم تلخ غمش را چگونه فرسایدکسی که مرده و بر خویش سوگوار شدهکجا رود تن چشمه؟ کدام جوی حقیر شعر، فریاد، رهایی...
ما را در سایت شعر، فریاد، رهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0mimsoheile بازدید : 133 تاريخ : جمعه 9 ارديبهشت 1401 ساعت: 22:54

بار سنگدست خشتپا ستون ترک ترک فرسودهکمر چون چفته های مو دو تا از بارکف پا مثل قلب عاشقان خونیننگاه از عاطفه سرشارولی غمگین و محنت بارپدر در بغض‌های خیس و خون آلود من دیگر نمی‌گنجدپدر در دستهایش بوسه زاری نیک می بایدنه این دستان چون خشتی که چاک خستگی دارد.آهش را پشت دود سیگار بیرون می‌دهدبی صدا، پنهانچنان که هرچه گوش کنی نشنویآرام گام برمی‌دارد، تو بگویی اطمینان، نه خستگیمردانگی را در کجا می‌جویی؟در شعرهای حماسی؟در چاک چاک شمشیر؟در شیهه اسب؟در گرومب گرومب و اسلحه و خمپاره؟مردانگی در دستان کارگر استدر استخوانی که تیر می‌کشددر دستی که خلیده می‌شود و نمی‌ایستد از تقلادر پایی که می‌لنگددر دردی که در گفتن نمی‌گنجد . . .آه ... بغض من چرا امان نوشتن نمی‌دهد ...ما قد کشیده‌ایم تا دوردستها را بینیمچشمانمان کور شده استگزگز پا و اندوه درد نامتناهی نان را نمی‌بینیمما با چشمهای کور، از دو راهی‌های بی حاصل و دورهای باطل برمی‌گردیم...#مهدی_مرسلی + نوشته شده در شنبه بیست و هشتم اسفند ۱۴۰۰ ساعت 11:44 توسط م.سهیل (مهدی مرسلی)  |  شعر، فریاد، رهایی...
ما را در سایت شعر، فریاد، رهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0mimsoheile بازدید : 121 تاريخ : جمعه 9 ارديبهشت 1401 ساعت: 22:54

دریاچه قو راآرام می زد با پیانو راوی مشهوردر دستهایت دست دیگر بود و پاهایتهمراه پاهایش تمام صحنه را طی کرد...بی خواب شد یک شاعر مغروردر نیمه راه خواب خود ناگه پرید از جا...در بهت این صبح سکوت آلودمردان همه خوابند و خواب مردگان بیدارراوی کنار نعش خود فواره می بیندشاعر کنار بسترش دریاچه دیواربا چشم غمگین و لب دلخسته از لبخندبا اشک خشک و با گلوی بغضشاعر شدن در بستری با خویشدور از ملایک دورتر از عشق ...شاعر ته گنداب با خود زار می‌گریددر ضجه‌هایش یاس چون فواره‌ای متروکپیش از فرود و اوج در خود اشک می‌ریزدمطرود مرگ و زندگیمحکوم درد و عشقبا خویش و در خود مستتر چیزی نمی‌گوید...بغض مرا دریاب ای نامستتر در منحرف مرا برتاب ای کانون دلتنگیدر من دوباره یک نفر آواز می‌خواندآواز قو در برکه‌ای متروکآواز قو در              برکه‌ی اندوهآواز قو              در آخرين دیدار#مهدی_مرسلی + نوشته شده در شنبه بیست و هشتم اسفند ۱۴۰۰ ساعت 11:46 توسط م.سهیل (مهدی مرسلی)  |  شعر، فریاد، رهایی...
ما را در سایت شعر، فریاد، رهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0mimsoheile بازدید : 129 تاريخ : جمعه 9 ارديبهشت 1401 ساعت: 22:54